چرا مغز ما مادرها در برابر آموزشهای فرزندپروری گارد میگیرد؟
چرا مغز ما مادرها در برابر آموزشهای فرزندپروری گارد میگیرد؟
مقدمه
تقریباً همهی ما مادرها تجربهاش را داریم. دورههای تربیتی میگذرانیم، کتاب میخوانیم یا ویدیوهای آموزشی میبینیم و با خودمان میگوییم:
«از فردا متفاوت رفتار میکنم.»
اما چند روز بعد، دوباره به همان الگوهای قدیمی برمیگردیم. در لحظههای خستگی، اضطراب یا بیحوصلگی، انگار همهی آن آموزشها از ذهنمان پاک میشود.
واقعیت این است که مغز ما در برابر یادگیری و تغییر، مخصوصاً در حوزهای مثل مادری که پر از احساس و مسئولیت است، مقاومت نشان میدهد. این مقاومت نشانهی ناآگاهی یا ضعف نیست؛ بلکه واکنشی طبیعی از سوی مغز برای حفظ ثبات و امنیت درونی است.
در ادامه، نگاهی میاندازیم به اینکه چرا مغز مادرها در برابر آموزش های فرزندپروری گارد میگیرد و چه مکانیزمهایی پشت این رفتار وجود دارد.
۱. مغز برای بقا ساخته شده، نه برای تغییر
مغز انسان هزاران سال برای بقا در شرایط خطرناک تکامل یافته است. از نگاه مغز، «چیزهای آشنا» یعنی امنیت، و هر تغییری—even اگر مثبت باشد—ممکن است خطرناک تلقی شود.
وقتی مادری تصمیم میگیرد رفتار جدیدی در تربیت فرزندش امتحان کند، مثلاً بهجای داد زدن، آرام و آگاهانه واکنش نشان دهد، مغز او بهطور ناخودآگاه سیگنال خطر میفرستد. بخشهای ابتداییتر مغز (مثل آمیگدال) فعال میشوند و میگویند:
«الگوی قبلی امنتر است. به همان روش ادامه بده.»
در واقع مغز ترجیح میدهد در مسیرهای قدیمی بماند، چون آنها برایش قابل پیشبینی و کمهزینهترند—even اگر نتیجهشان رضایتبخش نباشد.
۲. مسیرهای عصبی قدیمی سریعتر عمل میکنند
عادتها در مغز مثل جادههای اتوبانی هستند؛ سالها با تکرار ساخته شدهاند. هر بار که ما با الگوی ثابتی (مثلاً فریاد زدن یا تهدید) واکنش نشان دادهایم، مغزمان مسیر عصبی آن را قویتر کرده است.
وقتی میخواهیم روش جدیدی را یاد بگیریم، باید جادهای تازه در مغز بسازیم. این جاده در ابتدا خاکی و سختگذر است، تمرکز و انرژی بیشتری میخواهد و به همین دلیل مغز مقاومت نشان میدهد.
او ترجیح میدهد در همان مسیر آشنا برود تا درگیر تلاش برای یادگیری و تکرار نشود. به همین دلیل است که گاهی با خودمان میگوییم:
«میدانم باید آرام باشم، اما ناخودآگاه داد میزنم.»
۳. احساس تهدید نسبت به هویت مادری
یادگیری در حوزهی فرزندپروری فقط شناختی نیست، احساسی هم هست. وقتی مادری میشنود که روشهای قبلیاش ممکن است درست نبوده باشند، این پیام فقط یک “نکتهی آموزشی” نیست؛ تهدیدی برای تصویر درونی او از خودش است.
مغز ما مادر بودن را بخشی از هویت شخصی میداند. پس هر آموزشی که بخواهد این تصویر را تغییر دهد، میتواند احساس گناه، شرم یا ترس از ناکافی بودن را فعال کند.
در این حالت، مغز برای محافظت از احساس ارزشمندی ما، آموزش را پس میزند. نه از سر بیتوجهی، بلکه از ترس فروپاشی تصویر «منِ مادر خوب».
۴. خستگی ذهنی و کمبود ظرفیت شناختی
برای یادگیری مؤثر، مغز نیاز به آرامش و تمرکز دارد. اما واقعیت این است که ذهن اکثر مادران در طول روز با حجم زیادی از کارها، نگرانیها و مسئولیتهای همزمان درگیر است.
وقتی مغز در حالت خستگی یا استرس مزمن قرار دارد، بخشهای منطقی و یادگیرندهی آن (در قشر پیشپیشانی) ضعیفتر عمل میکنند. در این شرایط، ذهن فقط میخواهد “دوام بیاورد”، نه اینکه “رشد کند”.
به همین دلیل است که گاهی میدانیم باید رفتاری متفاوت انجام دهیم، اما نمیتوانیم. این ناتوانی نشانهی بیارادگی نیست، بلکه حاصل کمبود انرژی شناختی است. چارهی این علت، خودمراقبتی مادرانه و چند دقیقه در روز را به خود اختصاص دادن است.
۵. برخورد آموزشهای جدید با باورهای قدیمی
هر مادری مجموعهای از باورهای تربیتی درونی دارد؛ باورهایی که از کودکی در خانواده و فرهنگش آموخته است.
مثلاً باور دارد که “بچه باید از بزرگتر حساب ببرد” یا “محبت زیاد باعث لوس شدن میشود.”
وقتی آموزشهای جدید با این باورها تضاد پیدا میکنند، ذهن دچار نوعی ناهماهنگی درونی میشود. این ناهماهنگی برای مغز ناخوشایند است و او برای بازگرداندن آرامش، یکی از دو باور را کنار میگذارد. معمولاً باور قدیمی پیروز میشود چون آشناتر و امنتر است.
در نتیجه، آموزش جدید کنار گذاشته میشود و مادر ممکن است فکر کند: «این حرفها عملی نیست.»
۶. زخمهای عاطفیِ گذشته
مغز مادران فقط دانش امروز را حمل نمیکند، بلکه خاطرات عاطفی کودکی را هم با خود دارد.
وقتی در آموزشی گفته میشود «بچه را تنبیه نکن»، ممکن است ذهن مادر ناخواسته به خاطرات دوران کودکیاش برگردد، زمانی که خودش تنبیه میشده یا احساس ترس و شرم داشته است.
این یادآوری دردناک، باعث میشود مغز برای محافظت از خود، آموزش را رد کند تا دوباره احساس آن درد زنده نشود.
در این حالت، مقاومت نه در برابر منطق آموزش، بلکه در برابر دردِ نهفته در خاطرهی قدیمی شکل میگیرد.
۷. تجربههای ناموفق از تغییر
اگر مادری بارها تلاش کرده باشد رفتارهایش را تغییر دهد اما موفق نشده یا مورد قضاوت دیگران قرار گرفته باشد، ذهنش به مرور نسبت به “آموزش جدید” بیاعتماد میشود.
در ناخودآگاه او، تغییری که قبلاً نتیجه نداده، برابر است با شکست و ناامیدی. مغز برای جلوگیری از تکرار این احساس، مقاومت نشان میدهد و ترجیح میدهد در وضعیت فعلی بماند—even اگر مطلوب نباشد.
به این حالت در روانشناسی نوعی “شرطیسازی منفی” گفته میشود.
۸. تمایل مغز به حفظ باورهای قبلی (سوگیری تأییدی)
مغز انسان تمایل دارد اطلاعاتی را بپذیرد که با باورهای فعلیاش هماهنگ است.
وقتی مادری با آموزشی روبهرو میشود که با تجربهی شخصیاش متفاوت است، ذهن بهصورت ناخودآگاه دنبال دلیل میگردد تا آن را نپذیرد. مثلاً میگوید:
«این روش برای بچههای آرام جواب میدهد، نه برای بچهی من.»
این سازوکار طبیعی است و به مغز کمک میکند احساس ثبات و کنترل داشته باشد. اما در عین حال میتواند مانعی بزرگ در مسیر رشد و یادگیری باشد.
جمعبندی
مقاومت یا گارد مغز مادران در برابر آموزش های فرزندپروری، نشانهی بیمیلی یا ناتوانی نیست. مغز فقط تلاش میکند ما را از تجربهی تغییر، ناکامی یا احساس گناه محافظت کند.
در واقع، این مقاومت بخشی از همان هوشمندی مغز است که قرار بوده ما را زنده نگه دارد.
شناختن این فرایند، اولین گام برای رهایی از آن است. وقتی بدانیم مغزمان در برابر آموزش چرا گارد میگیرد، دیگر خودمان را به خاطرش سرزنش نمیکنیم.
از همان لحظه، یادگیری آسانتر میشود—چون در مسیر رشد، بهجای مبارزه با مغز، با او همراه میشویم.
درباره فرزانه بخشی
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است.
نوشته های بیشتر از فرزانه بخشی
دیدگاهتان را بنویسید