چرا مادران احساس گناه دارند؟
چرا مادران احساس گناه دارند؟
مقدمه
مادر بودن شبیه راه رفتن در یک مسیر پرپیچوخم است. پر از شادیهای کوچک، لبخندهای بیقیمت و لحظههایی که هیچچیز با آنها برابری نمیکند. اما در کنار این لحظههای ناب، چیزی دیگر هم همیشه همراه مادران است: احساس گناه.
این حس، مثل سایهای آرام و مداوم، در هر قدم حضور دارد. وقتی به کودکمان توجه میکنیم، بابت کارهای ناتمام عذاب وجدان داریم. وقتی برای خانه وقت میگذاریم، نگران میشویم که به فرزندمان بیتوجهی کردهایم. حتی وقتی به خودمان چند دقیقه استراحت میدهیم، صدایی در گوشمان نجوا میکند که «خودخواهی».
اما چرا این احساس گناه تا این اندازه قدرتمند و فراگیر است؟ ریشههای آن در کجاست و چه چیزی باعث میشود مادران حتی در بهترین تلاشهایشان هم خود را کافی ندانند؟
عشق بیقید و شرط؛ منبعی برای گناه؟
یکی از دلایل اصلی احساس گناه، همان عشقی است که مادران به فرزندانشان دارند. مادر، از همان لحظهی بارداری، تمام وجودش را وقف کودکش میکند. طبیعی است که وقتی چنین عشقی تا این حد عمیق باشد، کوچکترین فاصله یا کوتاهی مثل شکافی بزرگ به نظر برسد.
این عشق آنقدر نیرومند است که مادر ناخودآگاه خودش را در جایگاه «محافظ مطلق» میگذارد. و وقتی این محافظت، هر چند لحظهای، کامل به نظر نرسد، احساس گناه فوراً وارد صحنه میشود.
تصویر «مادر کامل»؛ افسانهای که ما را میبلعد
فرهنگ و جامعه سالهاست تصویری ایدهآل از مادری ساختهاند: زنی همیشه آرام، صبور، خندان، خانهای مرتب، بچهای شاد و موفق، و در عین حال خودش هم شاد و پرانرژی.
این تصویر، مثل خطکشی نامرئی، در ذهن مادرها نقش میبندد. هر بار که واقعیت زندگی روزمره ــ با خستگیها، شلوغیها، ظرفهای نشسته، و کودکانی که همیشه لبخند نمیزنند ــ با این تصویر مقایسه میشود، نتیجهای جز احساس ناکافی بودن ندارد.
فشارهای فرهنگی و انتظارات اطرافیان
در بسیاری از خانوادهها هنوز هم این جمله تکرار میشود: «اول بچه، بعد خودت.» این باور قدیمی به مادر میگوید که نیازهای خودش اهمیت چندانی ندارد. اگر هم بخواهد برای خودش وقتی بگذارد یا به کاری شخصی بپردازد، فوراً برچسب «خودخواه» میخورد.
به مرور زمان، این نگاه تبدیل به یک صدای درونی میشود. مادری که حتی بدون شنیدن از دیگران، خودش را بابت استراحت یا لذت شخصی سرزنش میکند.
مقایسه، دشمن آرامش
یکی از عوامل پررنگ احساس گناه در دنیای امروز، مقایسه است. فضای مجازی پر از تصاویری از مادرانی است که ظاهراً همهچیز را بینقص مدیریت میکنند: خانهی مرتب، کودکان شاد، وعدههای غذایی سالم، و در کنار همه اینها، ظاهری آراسته و روحیهای عالی.
اما حقیقت این است که این تصاویر، فقط بخشی از واقعیتاند. هیچکس دوربین را روی لحظات گریه، آشفتگی و خستگی روشن نمیکند. با این حال، وقتی یک مادر عادی این تصاویر را میبیند، ناخودآگاه خودش را با آنها مقایسه میکند و فکر میکند چیزی کم دارد. نتیجه؟ احساس گناه عمیقتر.
صدای درونیِ سرزنشگر
هر مادری با یک «گفتوگوی درونی» زندگی میکند. صدایی که مدام یادآوری میکند چهکارهایی باید انجام میدادی و ندادی. وقتی با کودک بازی میکنی، این صدا میگوید خانه بههم ریخته است. وقتی خانه را مرتب میکنی، صدا میگوید چرا با فرزندت وقت نگذراندی. حتی وقتی مینشینی برای خودت قهوهای بخوری، صدا میگوید خودخواهی.
این گفتوگوی درونی، ریشه در همان باورهای اجتماعی و فرهنگی دارد که در طول سالها در ذهن مادر نقش بستهاند.
ترس از قضاوت
یکی دیگر از دلایل احساس گناه، ترس از نگاه دیگران است. مادری که کودک بیقرارش را در مهمانی بغل میکند، با نگاههای اطرافیان مواجه میشود: «حتماً درست تربیت نکرده.» یا وقتی خانهاش مرتب نیست، نگران قضاوت خانواده یا دوستان میشود. این ترس از قضاوت دائماً فشار میآورد و مادر را در چرخهی بیپایان سرزنش خود نگه میدارد.
تضاد بین نقشها
مادران امروز اغلب فقط مادر نیستند؛ آنها زنانی هستند با هویتهای چندگانه: شاغل، همسر، دوست، فردی با علایق و آرزوهای شخصی. وقتی نقشهای مختلف با هم تداخل پیدا میکنند، طبیعی است که مادر احساس کند در هیچکدام به اندازه کافی خوب ظاهر نشده است. همین تضادها، سوخت اصلی احساس گناه را فراهم میکنند.
چرا این حس اینقدر ماندگار است؟
احساس گناه مادرانه مثل یک عادت ذهنی میشود. مغز به شنیدن آن صدای سرزنشگر عادت میکند. هر بار که موقعیتی جدید پیش میآید، مغز بهطور خودکار همان مسیر قبلی را طی میکند و به مادر یادآوری میکند «کافی نیستی». به همین دلیل، حتی وقتی مادری همه تلاشش را کرده، باز هم این حس دست از سرش برنمیدارد.
نتیجهگیری
احساس گناه مادرانه چیزی نیست که با یک جمله یا یک تصمیم از بین برود. این حس ریشه در عشق دارد، در فرهنگ و باورهای جمعی، در مقایسهها و در صدای درونی ما. اما دانستن اینکه چرا این احساس وجود دارد، میتواند قدم اول برای سبکتر کردن آن باشد.
وقتی مادری بفهمد این گناه، بخشی از تجربهی مشترک همه مادرهاست و نه نشانهی ناکافی بودن او، میتواند کمی نفس راحتتری بکشد. وقتی بفهمد تصویر «مادر کامل» یک افسانه است و فرزندش بیشتر از همهچیز به یک مادر واقعی نیاز دارد، آرامش بیشتری پیدا میکند.
شاید احساس گناه هیچوقت بهطور کامل از بین نرود، اما میتوان یاد گرفت صدای آن را آرامتر شنید. و هر بار که این صدا بلند شد، با خود زمزمه کرد:
«من دارم بهترینم را میدهم. و همین، کافی است.»
درباره فرزانه بخشی
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است.
نوشته های بیشتر از فرزانه بخشی
دیدگاهتان را بنویسید