مادر شدن، رها کردن آرزوهای شخصی خود؟
مادر شدن، رها کردن آرزوهای شخصی خود؟
من زنده هستم بخاطر فرزندانم! بخاطر بچهها در این زندگی ماندهام! اگر بچهها نباشند از گلویم پایین نمیرود! بچهها تمام زندگی من هستند! تنها آرزوی من خوشبختی فرزندانم است! بخاطر بچهها از همه چیز خودم گذشتم! بچهها اولویت اول و آخر من هستند! کاملا خود را فراموش کردهام! …
چقدر این جملات برای شما آشنا یا ورد زبانتان است؟ چقدر تا به حال از این جملات به صورت ناخودآگاه استفاده کردهاید؟ چقدر این جملات را چماق کرده و بر سر فرزندتان کوفتهاید؟
دستاورد دیگری ندارم
هنگامی که از این مادران سوال شود بزرگترین دستاوردت چیست، آرزویت چیست، از دنیا چه میخواهی، یا برای چه به دنیا آمدهای و رسالت زندگیات چیست، پاسخ ندارند جز خوشبختی و عاقبت به خیری فرزندانم، اینکه برای خود کسی شود، اینکه دکتر یا مهندس شود، اینکه او راضی و خوشحال باشد و هزاران آرزوی مشابه دیگر که تنها در فرزند خلاصه میشوند.
و من اکنون این سوال را میخواهم بپرسم: تمام اینها که بیان کردید به دستاورد خودتان ارتباطی ندارد. اینها همه مربوط به دستاوردهای فرزندتان است. آیا قرار است بار دیگر شما به جای فرزندتان زندگی کنید؟
پس دستاورد خودتان چه؟ پس معنا و رسالت خودتان چه میشود؟ چرا باید دستاورد و هدف زندگی ما در گرو زندگی فرد دیگری باشد؟ آیا او حق انتخاب ندارد؟ آیا به بهانهی مادر بودن حق زندگی را با نرمترین و مهربانانهترین شیوه از فرزندمان سلب میکنیم؟ بعید میدانم این در برنامهی مادری ما نوشته شده باشد و کاری منصفانه و عاشقانه تلقی شود.
چرا آرزوهای ما در فرزندمان خلاصه میشود؟
اینکه چرا تمام آرزوهای ما در فرزندمان خلاصه میشود، به دلایل مختلفی بستگی دارد:
تجربهی مادر شدن و داشتن فرزند به خصوص برای بار اول، به قدری برای ما شیرین و لذتبخش است که چند صباحی تمام آرزوهای خود را رها میکنیم و سفت و سخت میچسبیم به فرزندمان.
از طرفی فرهنگ و جامعه نیز دائما ما را به سمت این مسیر سوق دادهاند که مادر هر چقدر خودفراموشتر و فداکارتر باشد مادر بهتری است و هر مادری که در کنار نقش مادری به دنبال آرزوها و دستاوردهای خویش است مادر خوبی نیست و در نقش مادری کم میگذارد.
احتمالا این جملات را بارها شنیدهاید که “این همه درس میخوانی و کار میکنی آخرش باید کهنهی بچه بشویی”؛ این قبیل جملات متاسفانه نشاندهندهی این باورهای محدودکننده هستند که زنان در زندگی دستاوردی نخواهند داشت جز فرزند و مراقبت از او و هر کار دیگری اهمیت خود را از دست خواهد داد. پس اینکه بخواهیم به دنبال آرزوهای خود باشیم مسیری عبث و بیهوده را در پیش خواهیم گرفت.
چطور این وضعیت را تغییر دهیم؟
در وهلهی اول باید تلاش کنیم باور و طرزفکر خود را اصلاح کنیم: فرزندمان مثل ما یک موجود مستقل با آرزوهایی متفاوت است و قرار نیست غول چراغ جادوی برآورده کنندهی آرزوهای ما باشد. ما باید تلاش کنیم خود به دنبال تحقق آرزوهایمان باشیم و دست از سر فرزند بینوایمان برداریم.
دوما، یک مادر مثل تمام انسانها در صورتی احساس رضایت و شادکامی عمیق خواهد کرد که به تمام ابعاد زندگی خود توجه کند و انسانی تکبعدی نباشد. رابطهی مادر فرزندی تنها یکی از ابعاد زندگی یک مادر است و یک مادر برای رسیدن به احساس رضایت واقعی باید به ابعاد جسمانی، رابطهی همسری، سایر روابط خود، وضعیت مالی، شغل و حرفه، فراغت و سرگرمی، رشد شخصی و رشد معنوی خود نیز توجه کند و اقداماتی را برای هر یک تدارک ببیند.
اگر یک مادر در کنار نقش مادری در مسیر رسالت و معنای زندگی خود گام بردارد در سنین میانسالی و کهنسالی مدام افسوس نخواهد خورد که تمام زندگی خود را به پای فرزندان گذاشته و بر سر آنها منت نخواهد گذاشت.
اینکه یک مادر در بستری سالم و متعادل به دستاوردهای خود نیز توجه داشته باشد و تمام ابعاد زندگی خود را مدنظر قرار دهد نه تنها به رشد خود او کمک خواهد کرد بلکه تبدیل به الگویی سالم برای فرزند خود نیز خواهد شد و این زنجیرهی باطل خودفراموشی برای همیشه شکسته میشود. فرزند خواهد دید که مادر شدن مانعی بر سر راه رسیدن به آرزوها نیست و از والد شدن در آینده بیزار نخواهد شد.
درباره فرزانه بخشی
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است.
نوشته های بیشتر از فرزانه بخشی
دیدگاهتان را بنویسید