فرزندم عصای پیری من؟
فرزندم عصای پیری من؟
چقدر با این عبارت موافق هستید؟ آیا شما هم باور دارید که فرزندم باید عصای پیری من باشد؟ باید روزی که من پیر شدم مراقب و دستگیرم باشد و از من نگهداری کند؟ بیایید ببینیم این باور تا چه حد محدودکننده و ظالمانه است؟ بله ظالمانه و البته سوداگرایانه!
عصای پیری یکی از اهداف فرزندآوری؟
از زمان آفرینش انسان، زنان و مردان پس از ازدواج با یکدیگر، با اهداف گوناگونی صاحب فرزند شدهاند؛ اهدافی مانند بقای نسل، انتقال میراث و ژنتیک، چشم و همچشمی با اقوام و آشنایان، تنها نماندن، چشیدن طعم پدر یا مادر شدن، حرف مردم، تنها نماندن فرزند اول خود، و احتمالا عصای پیری داشتن در ایام کهنسالی. اصطلاح عصای پیری به این باور اشاره دارد که فرزندمان در زمان پیری ما مراقب ما بوده و مثل والدی که از فرزند خود نگهداری میکند، او نیز از ما نگهداری کند.
چرا فرزند ما باید عصای پیری ما باشد؟
اصطلاح عصای پیری از والدین و اجداد ما به ارث رسیده و پیشینهای قوی و طولانی دارد. در زمانهای قدیم، فرزندان به چشم ملک و شیای بودند که تمام و کمال در خدمت والدین بخصوص پدران بودند. آنها حق انتخاب و ارادهای از خود نداشتند و والدین مالک آنها بودند. پدر و مادر فرزندآوری میکردند تا هم نیروی کمکی داشته باشند هم در زمان پیری کسی باشد که از آنها مراقبت و نگهداری کند. ما با باور گذشتگان و اینکه چقدر این طرزفکر برای آنها کارآمد و مناسب بوده است کاری نداریم، بلکه قرار است بررسی کنیم این باور عصای پیری چرا برای ما کارآمد نیست و به اصطلاح دورهی این حرفا گذشته است.
اگر بخواهیم دقیق شویم باور عصای پیری شبیه یک معامله است: من در کودکی از فرزندم مراقبت و نگهداری میکنم تا روزی او در پیری از من مراقبت و نگهداری کند. عجب معاملهای! پس عشق بیقید و شرط چه میشود؟ مگر قرار نیست ما والدین امروزی فرزند خود را بدون هیچ چشمداشت و قید و شرطی دوست بداریم؟ مگر نه اینکه ما به انتخاب و تصمیم خود و همسرمان، فرزندمان را به این دنیا دعوت کردهایم و او هیچ نقشی در این آمدن نداشته است؟ مگر نه اینکه ما والدین امروزی به این نیت فرزندآوری میکنیم که طعم شیرین پدر یا مادر شدن را بچشیم و مسئولیتپذیر شویم؟ اما این باور عصای پیری که تمام این موارد را زیر سوال میبرد! عصای پیری یعنی من تو را با چشمداشت دوست دارم و برای عشقی که نثار تو میکنم شرط و شروطی قائلم و شرطم این است که تو باید در پیری از من مراقبت کنی وگرنه خبری از عشق و محبت نیست و تازه تو را نفرین هم میکنم و به عاق والدین دچار میشوی. عصای پیری یعنی من به این نیت تو را به این دنیا دعوت میکنم که تو در پیری از من نگهداری کنی وگرنه تو را بازمیگردانم به همان دنیا (البته این که شوخی است اما به هر حال!). عصای پیری یعنی من نمیخواهم در کهنسالی تنها باشم و تو را آوردهام که مرا از تنهایی درآوری و مسئولیت زندگی خود را به تو واگذار میکنم. یک معاملهی نه چندان منصفانه و عاشقانه!
شاید با خود بگویید خوب والدین ما هم به همین نیت ما را به دنیا آوردهاند! چون والدین ما چنین نیتی داشتند ما نیز باید کورکورانه از آنها تقلید کنیم و این چرخه را ادامه دهیم؟ آیا لازم نیست اندکی دربارهی باورها و طرزفکر نسل قبلی تامل کنیم و آنها را تغییر دهیم؟ آیا نباید ما قطعکنندهی این زنجیرهی باطل باشیم؟
چطور باور عصای پیری را تغییر دهیم؟
اگر به این باور رسیدهاید که اصطلاح عصای پیری باوری غلط و محدودکننده است بیایید بررسی کنیم چطور این باور را تغییر دهیم؟
ما والدین به جای اینکه منتظر باشیم روزی فرزندمان در پیری عصای دست ما شود باید از همین الان به فکر خود باشیم و تلاش کنیم با ورزش کردن و رسیدگی به عضلات و استخوانهایمان بدن را تقویت کنیم تا بجای تکیه به عصای پیری یعنی فرزند خود، به عضلات و استخوانهای خود متکی باشیم.
باید بدانیم که ما مسئول صددرصدی نگهداری و مراقبت از خود هستیم چه در جوانی و چه در کهنسالی، نه فرزند بینوایمان! همچنین لازم است این باور و طرزفکر را هم تقویت کنیم که فرزند ما موجودی مستقل است و حق انتخاب و تصمیم دارد و قرار نیست تا انتهای عمر ما در خدمت و کنار ما باشد. او حق زندگی و انتخاب دارد و شاید فردا روزی تصمیم بگیرد به شهر یا کشوری دیگر مهاجرت کند و پیش ما نباشد و اگر ما همچنان به باور عصای پیری معتقد باشیم یا او را نفرین خواهیم کرد که چرا ما را تنها گذاشته یا دم به دقیقه با تلفنها و شکایات خود او را غرق خواهیم ساخت که چرا به ما زنگ یا سر نمیزند.
همچنین بهتر است به فکر یافتن رسالت و معنای زندگی خود باشیم تا بتوانیم در میانسالی و پیری هم این هدف را دنبال کنیم و مشغول باشیم. کشف رسالت و معنای زندگی کمک میکند به جای گیر دادن به فرزند خود از سر بیکاری، درگیر هدف معنادارتری باشیم و نه تنها در این زمینه الگوی مناسبی برای او هستیم بلکه اجازه میدهیم او هم به زندگی خود بپردازد و معنای زندگی خود را پیدا کند.
پس بهتر است به جای تربیت فرزندی که روزی قرار است عصای پیری ما شود، از همین حالا به فکر آماده کردن عصای خود باشیم تا حق زندگی و آرامش را از فرزند خود سلب نکنیم.
درباره فرزانه بخشی
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است.
نوشته های بیشتر از فرزانه بخشی
دیدگاهتان را بنویسید