مادر کامل یا زن نادیده؟
مادر کامل یا زن نادیده؟
در هر جامعهای تصویرهایی از “مادر ایدهآل” ساخته میشود. مادری که همیشه حاضر است، همیشه لبخند میزند، هیچوقت خسته نمیشود، هیچوقت صدایش بالا نمیرود و همهی زندگیاش خلاصه میشود در مراقبت از فرزند.
این تصویر آنقدر در ذهنها تکرار شده که بسیاری از زنها ناخودآگاه خودشان را با آن میسنجند. هر جا کم بیاورند یا دلتنگ رویاهای خودشان شوند، احساس میکنند مادر ناکافیاند.
اما پرسش اینجاست: آیا این تصویر واقعاً انسانی است؟ یا فقط فشاری است که فرهنگ و جامعه به زنان تحمیل کردهاند؟
اسطورهی مادر فداکار
سالهاست داستانها، فیلمها و حتی نصیحتهای قدیمی یک پیام مشترک دارند: “مادر باید خودش را فراموش کند.”
مادر کامل کسی است که اولویت اول و آخرش فرزند است. غذایی که میخورد، لباسی که میپوشد، حتی خواب و استراحتش، همه باید در خدمت خانواده باشد.
این روایت شاید در ظاهر زیبا باشد، اما در واقعیت تبدیل میشود به زنی که هیچ فضایی برای خودش ندارد. زنی که وقتی دلش میخواهد چند دقیقه تنها باشد، با احساس گناه درونی دستوپنجه نرم میکند.
دوگانگی زن و مادر
یکی از پیامهای پنهانی فرهنگ این است که زن بودن و مادر بودن را در دو سوی مخالف میگذارد.
زن یعنی کسی که رویا دارد، میخواهد، رشد میکند.
مادر یعنی کسی که همهچیزش را میبخشد و فراموش میکند چه میخواست.
این دوگانگی باعث میشود بسیاری از زنان بعد از مادر شدن، احساس کنند دیگر حق ندارند دنبال خواستههایشان بروند. چون جامعه گفته انتخاب کردی “مادر” باشی، پس باید بقیهی نقشها را کنار بگذاری.
فشار قضاوتهای اطرافیان
یکی از سختترین بخشها، قضاوتهایی است که مادران از اطرافیان میشنوند.
اگر زنی به کار یا تحصیل برگردد: «ببین، بچهاش رو گذاشته و دنبال خودش رفته!»
اگر بخواهد زمانی برای خودش داشته باشد: «مگه مادر نباید همهچیزشو برای بچه بده؟»
اگر بگوید دلتنگ روزهای قبل است: «قدر داشتههات رو نمیدونی.»
این جملات به ظاهر ساده، مثل زنجیری به پای زنان بسته میشود و آنها را از هر حرکتی بازمیدارد.
سکوت و تنهایی زنان
نتیجهی این فشارها چیست؟ سکوت.
بسیاری از زنان احساسات واقعیشان را پنهان میکنند. اگر هم در دلشان آرزویی زنده باشد، آن را در سکوت نگه میدارند. چون میترسند اگر کسی بفهمد، قضاوت شود یا برچسب “خودخواه” بخورد.
این سکوت نهتنها زن را از خودش دور میکند، بلکه در بلندمدت باعث خستگی، فرسودگی و حتی افسردگی میشود.
کودکی که مادر کامل میخواهد یا مادری واقعی؟
اینجا یک نکتهی مهم وجود دارد: کودکان به مادر “کامل” نیازی ندارند. آنها مادری واقعی میخواهند.
کودکی که مادرش را همیشه خسته و بیانرژی میبیند، هرچند همهی نیازهایش برطرف شود، چیزی در درونش کم خواهد بود. اما کودکی که مادری زندهدل، امیدوار و پویا دارد، حتی اگر همهچیز بینقص نباشد، امنیت و شادی بیشتری احساس میکند.
پس در حقیقت، همان فرهنگی که زن را وادار به فداکاری بیپایان میکند، نهتنها به او آسیب میزند بلکه به کودک هم تصویری ناقص از زندگی میدهد.
ضرورت بازنویسی روایتها
برای تغییر این وضعیت، جامعه باید روایتهای تازهای بسازد. روایتی که در آن زن بودن و مادر بودن در تضاد نباشند.
مادری که برای خودش ارزش قائل است، نهتنها مادر بدی نیست، بلکه الگوی بهتری برای فرزندش خواهد بود. زنی که کنار مسئولیتهایش هنوز به رویاهایش سر میزند، در حقیقت به فرزندش یاد میدهد چگونه انسان متعادلی باشد.
این تغییر فرهنگی کار سادهای نیست. نیازمند گفتوگو، بازنمایی صادقانه و شجاعت زنانی است که صدایشان را بلند کنند و بگویند: «من هم مادرم، هم زنی با رویاهای شخصی.»
بازگشت به خود، بخشی از مادری
برخلاف آنچه جامعه القا میکند، بازگشت به رویاها خیانت به مادری نیست. بلکه بخشی از مادری سالم است.
وقتی زنی دوباره به علایقش سر میزند، خودش را پر میکند تا بتواند از آنجا دوباره به فرزندش ببخشد. این چرخهای مثبت است:
خودمراقبتی مادر → شادی و انرژی بیشتر → رابطهی عمیقتر با فرزند.
جمعبندی: مادر کامل یک افسانه است
مادر کامل وجود ندارد. آنچه وجود دارد، زنانی واقعیاند با نیازها، رویاها، ضعفها و تواناییها.
جامعه باید از تصویر خیالی “مادر فداکار بیپایان” فاصله بگیرد و به جای آن، مادری را به رسمیت بشناسد که هم عاشق فرزند است و هم برای خودش زندگی میکند.
وقتی این تغییر اتفاق بیفتد، نهتنها زنان آزادتر نفس میکشند، بلکه کودکان هم در کنار مادرانی شادتر و زندهتر رشد خواهند کرد.
درباره فرزانه بخشی
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است.
نوشته های بیشتر از فرزانه بخشی
دیدگاهتان را بنویسید